هلال عید جهان را به نور خویش آراست


شراب چون شفق و جام چون هلال کجاست

مگر شراب شفق خورد شب ز جام هلال


که هر گهر که در او بود جمله در صحراست

نگر نثار جواهری که شب کند بر چرخ


هلال خم شد و جنبید، از آنش پشت دوتاست

به نیم دایره ماند هلال در گردش


هزار نقطه ز نقش ستارگان پیداست

شراب شد، به عمل آر مایه عملش


که هم مقاطعه پیکرش بخواهد سوخت

کمر ببند و گره زن به جعد و روشن کن


که کوته است شب و آفتاب در جوزاست

نه دایره ست ز می در میان شیشه که آن


خیال حلقه ای از گوش شاهد رعناست